موج انرژی مثبت
آنی درنگ
کمی دقت
لحظهای مکث
صدای قدمهای بهار میآید
با کولهباری از انرژیهای مثبت
از شکفتن
از رویش
از نشاط و پویش
بهار میآید
که بگوید
به موج انرژیهای مثبت بپیوندید
شعر از:"عطا حقیقت"
آن کس که بداند و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گردون برهاند
آن کس که بداند و نداند که بداند
بیدار کنیدش که بسی خفته نماند
آن کس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به منزل برساند
آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابد الدهر بماند
اگر سفر نکنید،
اگر کتاب نخوانید،
اگر به صداهای زندگی گوش ندهید،
اگر آنچه میکنید ارزیابی نکنید،
آرام آرام خواهید مرد .
وقتی که عزت نفس خود را بکُشید،
و وقتی که به دیگران امکان ندهید که به شما کمک کنند،
آرام آرام خواهید مرد .
اگر بنده عادتهای خود شوید،
و هر روز بر همان مسیرهایی که پیوسته می روید. بروید...
اگر مسیر خود را عوض نکنید،
اگر لباسهایی به رنگ مختلف نپوشید،
و با کسانی که نمی شناسید صحبت نکنید،
آرام آرام خواهید مرد .
اگر از عشق ورزیدن پرهیز کنید،
و همه آن احساساتی که انسان را آشفته می سازد،
و کسانی که باعث می شوند تا چشمان شما برق زند،
و قلب شما از عشق به تپش درآید، پرهیز کنید...
آرام آرام خواهید مرد .
وقتی که از کارتان راضی نیستید یا از عشق خود گله دارید،
و قصد ندارید زندگی تان را تغییر دهید،
اگر خطر نکنید،
و به دنبال آنچه که در مقابل نامطمئن ها به خطر است نروید،
اگر به دنبال رویای خود نروید،
اگر به خودتان اجازه ندهید،
حداقل برای یکبار هم که شده،
از نصیحتهای قابل درک فرار کنید،
آرام آرام خواهید مرد...
پابلو نرودا
اولين شرط نفي گمراهي دانش است و سواد و آگاهي
هر مديري كه در جهان باشد بايد آگاه و كاردان باشد
ندهد هوشمند با تدبير به فرومايه، كارهاي خطير
شرط احراز پست و جاه و جلال نيست تنها سواد و علم و كمال
آنچه البته از مهمات است بخت و اقبال و ارتباطات است
اي بسا دكتراي در فيزيك شده صندوقدار در بوتيك
وي بسا كم سواد ناآگاه شد رئيس فلان پژوهشگاه
ثانيا هيچ كس به آن مفهوم نشود جامع تمام علوم
ليك در اين ولايت اي فرزند همه در هر زمينه استادند
چه بسا يك عزيز شيميدان بوده معمار در فلان استان
شده بعداً رئيس دهداري بعد از آن هم مدير بهداري
بعد از آن، با فشار تشكيلات عضو هيات مديره شيلات
پس از آن، طبق حكم در نامه رفته در سازمان برنامه
بعداً از سازمان كه بيرون رفت سردرآورده از وزارت نفت...
جان بابا، توهم در اين عالم تا تواني، نگو نمي دانم
گيرم اصلا بدون تدبيري كه مهم نيست، ياد مي گيري!
منبع
http://www.nasrabadi.blogfa.com/post-9.aspx
منظومه حماسی آرش کمانگیر
آری، آری، زندگی زیباست.
زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست.
گر بیفروزیش، رقص شعلهاش در هر کران پیداست.
ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست.
بی تو، مهتاب*شبی، باز از آن كوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه كه بودم.
در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دل*خواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشۀ ماه فروریخته در آب
شاخه*ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو به من گفتی:
ـ «از این عشق حذر كن!
لحظه*ای چند بر این آب نظر كن،
آب، آیینۀ عشق گذران است،
تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، كه دلت با دگران است!
تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن!»
با تو گفتم:* «حذر از عشق!؟ - ندانم
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، كه دل من به تمنای تو پر زد،
چون كبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم . . .»
باز گفتم كه : «تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!»
اشكی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، نالۀ تلخی زد و بگریخت . . .
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید كه: دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه كشیدم.
نگسستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب*های دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کُنی دیگر از آن كوچه گذر هم . . .
اين هفــت شــعار اســت ترا يار و مــددكار
ب بهـــره بهــتر ز تلـاش و هـنـــــر و كـار
با خـــرج كم و و قــت كـم و كوشــش بسيار
ه همـــقـدمي با همـــه در عرضـــه توليـد
تا پر شــــود از زحمـــت تو عرصـــــه بازار
ر رشـــــد و توانايي فرهـــنگـي و مــالـي
تا فكر تو افزون شــود و ســـود تو سـرشار
ه هــر چه تواني تو بكن مصــــرف كمـتر
تا زان بشـــود مكنـــت بســــــيار پديدار
و وقت شناسي به سر كار و به هـر جاي
تا آن كه به موقــع شـــوي از كار سبكبار
ر رهـــبـري كـار بــه كوتاهـــــترين راه
تا كار تو آســـــان شـود و راه تو همـــوار
ي ياري ياران پي توليـــــد فـــــزونتـــر
تا بهــــره وري بهر تو بســــــيار دهـد بار
صفحه قبل 1 صفحه بعد